سكه

در خلال يك نبرد بزرگ، فرمانده قصد حمله به نيروي عظيمي از دشمن را داشت. فرمانده به پيروزي نيرو هايش اطمينان كامل داشت ولي سربازان دو دل بودند.

فرمانده سربازان را جمع كرد، شكه اي از جيب خود بيرون آورد، رو با آنها كرد و گفت: سكه را بالا مي اندازم، اگر رو بيايد پيروز مي شويم و اگر پشت بيايد شكست مي خوريم.

بعد سكه را به بالا پرتاب كرد. سربازان همه با دقت به سكه نگاه كردند تا به زمين رسيد.

سكه به سمت رو افتاد.

سربازان نيروي فوق العاده اي گرفتند و با قدرت به دشمن حمله كردند و پيروز شدند.

پس از پايان نبرد، معاون فرمانده نزد او آمد و گفت: قربان شما واقعا مي خواستيد سر نوشت جنگ را به يك سكه واگذار كنيد؟

فرمانده با خونسردي گفت: بله، سكه را ببين!

هر دو طرف سكه رو بود!

سرم را به دیوار خواهم کوبید برای مظلو میتت ای حسین که معنای واقعی اش را هنوز

مردم سرزمینم نمی دانند. تشنگی برای آنها،سوختن از نرسیدن آب است و بس .

اما برای تورسیدن نه به آب ، بلکه به سرچشمۀ الهی و نوشیدن شراب طهور

از دست فرشتگان مقّرب اوست.

فریاد وای حسین کشته شد....گوش فلک را کر کرده امّا کشته شدن کجا و شهادت

کجا؟! تفاوت باور کردنی نیست!

صدای طبل و شیپور و سنج و زنجیر همراه با نوای خوش مّداحان آدمیان را مسحور

کرده است.درمساجد بر بالای منبر ها مجلس روضه خوانی است و اشک ا فشانی و

ذکر مصیبت. اما کجاست بیان واقعی قیام مردی که کعبه را به عشق کربلا ترک کرد.؟

او خدا را در نینوا یافت ! نه در کعبه! در آنجا سرش را هدیه دادتا عشق را معنا کند و

ثارالله شود ...تنها او فریاد هل من ناصر را در گوشهای ناشنو ا ی مردم تکرار کرد.

زینب در بارگاه یزید بود که واقعه کربلا را زیباترین منظره دانست و فرمود جز زیبایی

چیزدیگری ندیدم.

ای حسین مگر نه اینکه آدمیان برای داشته هایشان می جنگند اما تو برای از دست

دادن داشته هایت خون دادی تا بدست بیاوری آزادگی و عشق را.

در مقابل همه چیزت را،هبه کردی به پروردگارت .

بقیه نوشته را در ادامه مطلب ببینید.


نامت مقدس ترین نام است و نهاده شده بر آنان که عشق تو را در سر دارند.

ای حسین نمازتو در زیر تیر و نیزه دشمن نماز بود نه خم و راست شدن ما با افکار

دنیایی در مقابل معبودی که بی نیاز از نماز است !

دست و دلت هرگز نلرزید وقتی که عباس از اسب به زیر افتاد؟ جز کمرت که خم شد در

داغ برادر .؟اما باز هم تو ایستادی و در مقابل دشمن هرگز خم نشدی.

ای حسین اینک در ماهی دیگر از قیام تو اشگ بر گونه داریم و در اعجاز کربلایت انگشت

به دهان حیران !. وامصیبتا بر ما که باید به حال خود گریه کنیم که کجای کار هستیم ؟

امروز یزیدیان از شمارش بیرونند و مظلومین تاریخ قابل شماره. آیا می توان به ما گفت

مظلوم؟ ما که خود ظالم تر از شمر و ابن زیاد و یزیدو خولی ووووو شده ایم .

شمشیر به کمر نبسته ایم اما زبانمان برنده تر و زهر آگین تر از زهر هلاهل است.

چنان با نیرنگ و فریب و دروغ سر می ُبریم که خون از بینی کسی جاری نمی شود.!

مخلوقاتی هستیم شگفت انگیز و خارق العاده تر از انسان!!!

دسته ها در ظهر عاشورا پراکنده می شوند...چشمها از اشک و سرخی کمی التیام

می یابد و هجوم جمعیت تازه آغاز می شود برای گرفتن غذای نذری که تبرک شده به

نام تو ست و از قدیم گفته اند از دم شمشیر هم شده باید گرفت.

و چه حیف و میلها که دیده ام از هول نرسیدن به شهوت شکم .آدم ابوالبشر چند ظرف

گرفته وچون سیر شده در حد اشباع . نیمه خورده رها کرده و رفته و آن وقت بندۀ خدایی

بی نصیب از آن به گوشه ای نشسته افسرده....

در خاتمه باید گفت چه می کنیم با نام حسین و سر انجام ما چه خواهد شد.؟

تنها به نام او سینه زدن و گریستن کافی نیست. حسین درسی به تاریخ داده که ما

هنوز در ابتدای صفحات آن هم شاید نباشیم.

بیایید کمی بیندیشیم برای این واقعه عظیم و باور نکردنی! شاید اندکی پی بریم حسین

چه گفت که ما هنوز درک نکرد ه ایم از جان گذشتگی اش را .

یا حسین


در خون خود نشست ، چون خورشید و ماند
تن به ذلت نداد و درخشید و ماند
نه گفت و دست رد بر سینهء دنیا زد
اهل و عیال خویش به خدا بخشید و ماند
در حیرت است تاریخ از شیر مردی که
شمشیر بر بتان زنده کشید و ماند
با سوز دل ، خون آن کودک شهید
سوی خدا ؛ به آسمان ؛ پاشید و ماند
آزادمردی از تبار مردان حق پرست
طعم شیرین شهادت چشید و ماند
شکست از شکوهش شوکت شاهان
حقیقت را جوهر جان بخشید و ماند
در خون خود نشست چون غروبی غمگین
تن به ذلت نداد ، چون خورشید و ماند
سلام بر حسین آموزگار شهادت
که به یادگار نهاد ، نام شهید و ماند

..... و در اين دنيا دلم مي گيرد

آقاي من....

پس چرا نمي آيي؟

چرا نمي آيي تا انتظار انتظار كشيدگان را پاسخي باشي؟

چرا نمي آيي تا پاسخي باشي براي غم ها و گريه ها و سختي هاي ما؟

چرا اينقدر ما عذاب مي دهي؟

وقتي فكر مي كنم....... وقتي فكر مي كنم كه چقدر دلم برايت تنگ شده است؟

تا حلا چنين ديده اي؟

نديده عاشق رويت شده ايم... نشنيده عاشق صحبتت شده ايم ...

و جان نداده، عاشق فدايت شدنيم.....

در معبد آزادگي

قد بر افرازيد! يك عالم شقاوت پيش روست
پرده برداريد! صد آيينه حيرت پيش روست
اي حسيني مشربان! در معبد آزادگي
تا نماز آريد، محراب عبادت پيش روست
عقل مي نالد: حريفان، تيغ در خون شسته اند
عشق مي غرّد: نظر گاه شهادت پيش روست
عقل مي گويد كه: بال خسته را پرواز نيست
عشق مي بالد كه: اوجي بي نهايت پيش روست
دوستي را پاس مي دارم كه در هرم عطش
سايه ساري در گذرگاه محبّت پيش روست
سبز مي مانم كه در حال و هواي رستنم
تشنه مي رويم، كه باران طراوت پيش روست
اي تمام مهرباني در نگاهت يا حسين!
با تو بايد آشنا بودن كه غربت پيش روست

جعفر رسول آزاده



حماسه ي عظيم عاشورا



بار دیگر ماه محرم فرا رسید و دلهای آزادگان جهان، به سوی سرور و سالار شهیدان، حسین بن علی (ع)م متمایل گشت و چشمانشان به واقعه عاشورا دوخته شد؛ حماسه عظیمی که سالها و قرن ها از وقوع آن می گذرد و هرچند ظالمین و مستکبرین و صاحبان قدرت و ثروت از همان ابتدا تا به امروز با بسیج امکانات و نیرو، سعی و تلاش داشتند و دارند تا مانع از ماندگاری و پویایی آن شوند ولی هنوزوهمه ساله، این واقعه، نه تنها مسلمانان و شیعیان، بلکه تمامی آزادگان جهان را به سوی خویش جلب می کند و به طور گسترده تر و با شور و صدالبته با شعور بیشتری برگزار می شود و بدین گونه، و در طول تاریخ بشریت، به عنوان یک حماسه عظیم ماندگار و جاودانه مطرح گردیده است، گویی امروز، بعد از گذشت نزدیک به1400 سال از جريان عاشورا هنوز اين داغ تازه و هر روز سوزان‏تر، فروزان‏تر، تابنده‏تر، و درخشنده‏تر می شود و هر کس از اين حادثه با خبر شده گويا عزيزترين کسان خود را از دست داده است. 
به راستی، كدام حادثه را در عالم سراغ داريد كه چنين اثرى را در عالم و آدم گذاشته باشد؟ و آیا می توان پدیده ای را در دنیا، با قیام عاشورا مقایسه کرد؟
و چرا علیرغم اینکه تاریخ و گذشت زمان، و تغییر و تبدیل و تحولات جهانی همه چیز را به هم می ریزد و به فراموشی می سپارد و به نابودی می کشاند به گونه ای که حتی تمدنهاي بزرگ‎ ‎گذشته از ماد و عاد و ثمود، و سامانيان ، هخامنشيان ، فرعونيان ، مغولان ،‏‎ ‎و سایر سلسله هاي بزرگ گذشته‎ ‎بشريت و قدرتمندان پر زر و زور تاريخ را به خاک تبدیل کرده و به موزه های فراموشی سپرده است، یک حادثه به ظاهر کوچک مانند قیام عاشورا، پس از گذشت قرن ها فراموش نشده است؟

اي بهترين بهانه براي گريستن

ای   بـهترین   بـهانه    بـرای   گریستن

ای   داغ   جاودانه    بـرای   گـریـستن

در  راه بازگشت به خود عشق کانست

داغ   تو   راز   نشانـه   برای   گریستن

شش  سوی  عشق  می  دمد  ای  عشق باز کن

راهی  از  میانه   برای  گریستن

در  راه   کربلای  تو   هر   لاله  می دهد

ما  را   به   کف   بهانه   برای   گریستن

آماده  شو   فرید   به   فتوای   بازگشت

در    خلوت    شبانه    برای    گریستن


حسين چه كرد؟

بزرگترین چیزی که مرا تحت تاثیر قیام حسین قرار میدهد این بود که حسین عاشق بود

و هرآنچه کرد تا معشوقش راضی باشد و نهایت درجه عاشقی را نشان دهد

عشق واقعی ،عشقیست که برایش هرآنچه داری نثار کنی و هرانچه او میخواهد بکنی

ازعشق او چنان سیراب باشی که تشنه هیچ عشقی نباشی....

عشق راستین بسمت حق حرکت میکند بسمت درستی حتی اگر همگان به سمتی دیگر باشند.

عشق راستین برایت سربلندی می آورد نه خواری و ذلیلی و برایت ماندگاری بجا میگذارد نه فراموشی و نیستی...

عشق راستین امتحانات بزرگ دارد نه سهولت و آسانی و ایثارگری میطلبد نه خودخواهی و منفعت طلبی

عشق راستین از آن کسانیست که دل پاکی دارند و صیقل وجود را به سنگ زهدو تقوا نه کوردل و سیاه دل به لقمه های حرام

عشق راستین نعمت است و رحمتی که از آن خواص میشود

و حسین و یارانش خاص بودند ...عوام زود راه خودرا جدا کردند و گریختند و یا پشت پرده ترس و بیچارگی پنهان شدند

آنان که نتواستند حسین را بشناسند از حقارت قلبشان بود که آمیخته کردند به چیزهای پوچ و بی ارزش و

بسمتی رفتند که شیطان برایشان نیکو و زیبا جلو داده بود و کجایند که بشنوند قهقهه های شیطان را بوقت

گمراهی اشان و پشت کردنشان راازنسل نبی و نعره های خشمش را بوقت ایستادگی حسین

و حسین آزادگی را اموخت و رهایی را و فداشدن در راه عشق را ...

و اگر حسین نبود و بیعتهایی دیگر اینک دین ما در کجای تاریخ گم شده و تکه تکه شده بود .....

و اگر حسین نبود حق و باطل هیچ مرزی نداشت و عشق راستین بی تعبیر انسانی باقی میماند...

و اگر حسین نبود خواری ها و خفتها دامن تمام اسلام را فرا میگرفت و دین کامل خدا مورد تهاجمی بی جبران قرار میگرفت...

اگر حسین نبود .......